كسی كمك من می كند؟(قصه)
كسی كمك من می كند؟
یك مرغ حنایی كوچولو همراه با دوستانش در مزرعه زندگی می كرد.دوستان او یك سگ خاكستری، یك گربه ی نارنجی و یك غاز زرد بودند.
یك روز مرغ حنایی مقداری دانه گندم پیدا كرد. او پیش خودش فكر كرد ، "من می توانم با این دانه ها ، نان درست كنم .
مرغ حنائی كوچولو پرسید: كسی به من كمك می كند تا این دانه ها را بكارم؟
سگ گفت: من نمی توانم.
گربه گفت: من دلم می خواهد ولی كار دارم و نمی توانم.
غاز گفت: من امروز باید به بچه هایم شنا یاد بدهم و نمی توانم.
مرغ حنائی گفت: پس من خودم این كار را خواهم كرد.او بدون كمك كسی دانه ها را كاشت.
مرغ حنائی كوچولو پرسید: كسی می تواند در دروكردن گندم به من كمك كند؟
سگ گفت: من باید به شكار بروم.
گربه گفت: من تازه از خواب بیدار شدم و حال ندارم.
غاز گفت: من بالم درد می كند.
مرغ گفت: پس خودم تنهایی آنرا انجام می دهم. مرغ كوچولو بدون كمك كسی گندم ها را دروكرد.
مرغ حنایی كه خسته شده بود، پرسید: كسی به من كمك می كند كه این گندمها را به آسیاب ببریم و آنها را آرد كنیم؟
سگ گفت: من نمی توانم.
گربه گفت: من نمی توانم.
غاز گفت: من هم نمی توانم.
مرغ حنایی گفت: خودم اینكار را خواهم كرد. او گندمها را به آسیاب برد و تنهایی آنها را آرد كرد بدون اینكه كسی به او كمك كند.
مرغ حنایی كه خیلی خیلی خسته بود، پرسید: كسی به من كمك می كند تا با این آرد نان بپزیم؟
ولی باز هم سگ و گربه و غاز به او كمك نكردند و هر كدام بهانه ای آوردند.
مرغ حنایی گفت:خودم این كار را خواهم كرد. و بعد مرغ خسته بدون كمك كسی نان پخت.
نان تازه و داغ بوی خیلی خوبی داشت. مرغ حنایی پرسید: آیا كسی به من كمك می كند تا نان را بخوریم.
سگ گفت: من كمك خواهم كرد.
گربه گفت: من كمك خواهم كرد.
غاز گفت: من كمك خواهم كرد.
اما مرغ حنایی با عصبانیت فریاد كشید، من نیازی به كمك شما ندارم و خودم تنها این كار را خواهم كرد.
مرغ حنایی نان را جلوی خودش گذاشت و همه آن را خورد.