"فرایند رشد عقلی و احساسی"
"فرایند رشد عقلی و احساسی"
انسان از تولد تا یک سالگی با حسش زندگی می کند
یعنی می بیند و میشنود ...
بین یک سالگی تا هفت سالگی دو چیز وارد صحنه می شود، یکی هوش یعنی تنوع در سازش ، و دیگر تخیل و تصور یعنی ظهور یک دنیای ذهنی و خیالی .
بنابراین من تا هفت سالگی موجودی هستم که باهوشم و با حسم و تخیل و تصورم زندگی می کنم.
اما از این هوش و حس و تخیل دو چیز به تدریج در هفت سال اول زندگی شکل و فرم می گیرد. یکی احساس و هیجان، این که چه چیزهایی رو دوست دارم یا ندارم، از چه چیزهایی خوشم میاد و از چه چیزهایی بدم میاد. و دیگر جهان بینی و باورها... یعنی سیستم اعتقادی من به چه چیزهایی باور و اعتقاد دارد.
احساس کودک هفت ساله ای را نسبت به مادرش فرض کنید یا به هر چیز مقدسی که در این هفت سال اسمش را با احترام و تقدس شنیده است و البته برعکس .
وقتی این کودک به هیجده سالگی برسد همچنان با هوشش، حسش و تخیل و تصورش زندگی میکند در نتیجه همان احساس و هیجان و جهان بینی را در خود رشد می دهد ،حال اگر به هشتاد سالگی هم برسد مادام که همان انسان باشد احساس، هیجان، جهان بینی و باورهاش مال همان کودکی اش هست.
فرایند رشد عقلی و احساسی انسان (۲)
انسان ...تا یکسالگی با حسش، و از یکسالگی تا هفت سالگی با حس و هوش و تخیلش زندگی می کند که بستر احساسات،هیجانات، باورها و اعتقادات اوست. اما از هفت تا هیجده سالگی عقل ظاهر می شود.
((...و این عقل هست که وقتی سراغ واقعیت می رود علم را ایجاد می کند. یعنی علم و عقل و واقعیت به هم گره می خورند....))
حال این آدم باید احساسات و هیجانات خود را برای دنیای امروز تنظیم کند، یعنی آن افسردگی و وحشت از دست دادن مادر... ترس از نزدیک شدن به انسان های دیگر... و امثال اینها در دنیای او جایی نداشته باشد.
بنابراین حالا که عقل وارد صحنه شده فرد احساسات و هیجاناتی را درست کند که بر اساس عقل و علم و واقعیت باشد که البته بعد از هیجده سالگی ممکن است.
(((...سپس یک تجدید نظر اصولی و اساسی در نظام جهان بینی، فلسفه و باورهایش بکند یعنی امروز باورهای او درباره دین، وطن، شهر، مادر،خانواده و ...شبیه آدمی باشد که با عقل و علم و واقعیت به موضوع نگاه می کند...)))
انسان های دیروز چه بسا در ۹۹% موارد در همان جا می ماندند اما انسان امروز با کمک عقل یک نوع و یا یک مجموعه ای از احساسات و عواطف، هیجان ها و باورها درست می کند.
بنابراین رشد عقلی و رشد علمی در انسان به حدی می رسد که بتواند در جهت مربوط به خود و انسانها به نتایجی برسد و درباره باورها و اعتقاداتش تجدید نظر کند.
(((...روزی که چنین تغییری در انسان تحقق یابد او دیگر گرفتار کودکی نیست و اگر تصمیم به انجام کاری بگیرد مثل یک انسان بالغ عمل می کند نه یک بچه سه یا پنج ساله...)))
انسان امروز باید احساسات، هیجانات، باورها و اعتقادات کودکی را مهار کند و روی زخم هایش مرحم بگذارد. و برای درست کردن تصورات و باورهای خود بایدسراغ کودکی اش برود و نگذارد که نوع نگاه او به پدر،مادر، خانواده و اعتقادات و باورها ... یک دفعه وارد صحنه ی زندگی او بشود و کار دستش بدهد.
(((....به بیان دیگر انسان سالم كسی است که در نظام باورها و احساسات و عواطفش تجدید نظر کرده باشد و از این جاست که اخلاق پیدا می شود و عشق ظهور می کند....)))
دکتر فرهنگ هلاکویی