در دفترت کشیدی
در دفترت کشیدی در دفترت کشیدی یک باغ خوب و زیبا یک خانه هم کشیدی آنجا، میان گل ها بالای خانه ات را پر از ستاره کردی بعدا نشستی از دور آن را نظاره کردی گفتی به من ، پدر جان ببین چه چیز کشیدم ببین ستاره ها را چه جور تمیز کشیدم گفتم:«درسته جانم! نقاشی تو بد نیست اما ستاره تو چشمک زدن بلد نیست» بخش کودک و نوجوان تبیان ...