آقا موش شکمو (شعر)
آقا موش شکمو |
دیدی افتاد آخر دمت لای تله حالا چشمات از کاسه در اومده شکسته پات عمرت به سر اومده
اون تله گنده رو تو یک قدمی ندیدی آخه زبون بسته مگه تو چشم و گوش نداشتی همین شکمو داشتی و فکر و عقل و هوش نداشتی
یادته یک شب تا صبح نذاشتی من بخوابم رفته بودی تو گنجم رو دفتر و کتابم
دفتر پاکنویس انشای منو جویدی دسته گلی تو آب دادی، من خجالت کشیدم مزه این بیمزگی رو فردا من چشیدم آقا موشه، ای شکموی دله دیدی افتاد آخر دمت لای تله
حالا چشمات از کاسه در اومده شکسته پات عمرت به سر اومده |
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی