رادینرادین، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

@@ fun kids club @@

آموزش دستشویى رفتن به کودکان

آموزش دستشویى رفتن به کودکان       موضوع آموزش دستشویى رفتن به کودکان براى بسیارى از والدین مبهم است، زیرا دیدگاههاى متفاوتى در مورد موفق ترین روش وجود دارد و بنابراین تصمیم گیرى براى انتخاب رهیافت صحیح مشکل خواهد بود. بر طبق یک شیوه سریع و مداوم، والدین باید تمام وقت خود را صرف آموزش فرزند خود کنند و در مدت چند روز به او کمک کنند که بدون کهنه یا پوشک، دستشویى رفتن را تجربه کند. روشى دیگر نیز وجود دارد که در تضاد با روش اولیه است و طى آن به والدین توصیه مى شود بگذارند تمام علایم آمادگى براى آموزش در کودک ظهور کند و بعد کودک را آزاد بگذارند هر زمان که مى تواند خود به دستشویى برود و تنها او را کم...
3 آذر 1390

حسنی و بزغاله گرسنه (قصه)

حسنی و بزغاله گرسنه (قصه)         حسنی با مادر بزرگش در ده قشنگی زندگی می کرد . حسنی یک بزغاله داشت و اونو خیلی دوست داشت . روزها بزغاله را به صحرا می برد تا علف تازه بخورد . هنوز پاییز شروع نشده بود که حسنی مریض شد و یک ماه در خانه ماند . مادربزرگ حسنی کاه و یونجه ای که در انبار داشتند به بزغاله می داد . وقتی حال حسنی خوب شده بود ، دیگر علف تازه ای در صحرا نمانده بود . آن سال سرما زود از راه رسید . همه جا پر از برف شد و کاه و یونجه ها ی انبار تمام شد . بزغاله از گرسنگی مع مع می کرد . حسنی که دلش به حال بزغاله گرسنه می سوخت اونو دلداری می داد و می گفت : ” صبر کن ت...
3 آذر 1390

قصه فسقلی وعینکش(قصه)

قصه فسقلی وعینکش       فسقلی عینکش را پرت کرد و گفت:((از حالا عینک بی عینک!دیگر عینک نمی خواهم!)) عینکه افتاد کنار سطل آشغال،زد زیر گریه. سطل آشغال پرسید (چرا گریه می کنی؟)) عینک با گریه گفت:((چون صاحبم مرا دور انداخته!)) سطل آشغال گفت:((چه خوب!پس بفرما توی شکم من!))و درش را باز کرد. عینکه داد زد:(( وای چه بوی بدی!)) بعد هم فکری کرد و با خودش گفت:((چرا قاطی آشغال ها بشوم؟من که هنوز سالمم.شیشه ام نشکسته،دسته ام کج نشده.فقط فسقلی مرا نمی خواهد.خب نخواهد!من هم از این جا می روم.)) شب شد فسقلی خواست که مشقش را بنویسد،او همه جا را دنبال عینکش گشت اما پیدا نکرد.حالا ا...
3 آذر 1390

ببعی میگه بع بع (شعر)

ببعی میگه بع بع/شعر     بع و بع و بع صداش می آد چوپون با بره هاش می آد بره های کوچولو شیطونن و پشمالو بع بع این بره ها خیلی قشنگ و نازه هی می خورند توی دشت سبزه ی خوب و تازه دنیا می آن فصل بهار می رن میون سبزه زار پشم تموم بره ها قهوه ای و سفیده خدای خوب و مهربون اون ها رو آفریده     ...
3 آذر 1390

حیوانات (شعر)

حیوانات(شعر)       سگ سگ داره هاپ هاپ می کنه یه تیکه استخون می خواد این سگ با وفای من هر جا برم، با من می آد   خرگوش خرگوش ناز گوش دراز تند می ره مثل برق و باد با اون دوتا دندون تیز یه عالمه هویج می خواد   گاو گاو قوی و شکمو می خوره و هی میگه ماو به من یه شیشه شیر می ده خیلی مفیده شیر گاو منبع:mamanbaba.com     ...
3 آذر 1390

چند شعر کودکانه

چند شعر کودکانه خوشحال و شاد و خندان خوشحال و شاد و خندانم ……….. قدر دنیا رو می دانم خنده کنم من ……… دست بزنم من ……… پا بکوبم من ……………………….. شادانم . در دلم غمی ندارم ……….. زیرا سلامت هست جانم عمر ما کوتاه س ……….. چون گل صحراست …………… پس بیایید شادی کنیم . بیایید با هم بخوانیم ………. ترانه جوانی را عمر ما کوتاه س ……….. چون گل صحراست …………… پس بیایید شادی کن...
3 آذر 1390

بگو و بخند (لطیفه)

بگو و بخند   زنگ مشتری: آ قای تعمیرکار! چرا دیروز نیامدید زنگ در خانه ی ما را درست کنید؟ تعمیرکار: من آمدم، ولی هر چه زنگ زدم کسی در را باز نکرد.   اسم اولی: اسم بچه تان را چی گذاشتید؟ دومی: رستم، ولی پشیمان شدیم. اولی: چرا؟ دومی: آخه می ترسیم صدایش کنیم.   جواب معلم: خیلی مانده تا جواب مساله را پیدا کنی؟ دانش آموز: بله آقا. معلم: چه قدر؟ دانش آموز: آن قدر که بروم خانه و جواب را از پدرم بپرسم و بیایم.   تقویم سخنران: ببخشید که زیاد صحبت کردم. آخر من ساعت ندارم. یکی از مهمان ها: بی انصاف، ساعت نداری تقویم که داری...
3 آذر 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به @@ fun kids club @@ می باشد