دارکوب و سوسک های زرنگ
دارکوب و سوسک های زرنگ
یه روز سه تا سوسک زرنگ
خوشحال و شاد و شوخ و شنگ
تو خونه ی درختیشون
جمع شده بودن دور هم
اسم یکی گل بهی بود
دومی بود٬ سبز بلا
سومی هم٬ بنفش رنگ
بازی می کردن بی خیال٬ کنار هم بر سر میز
یک دفعه با صدای در٬ شد گوش های هر سه تا تیز
کیه داره در می زنه؟ هی می کوبه محکم به در؟
داریم ما بازی می کنیم٬ نذار تو با ما سر به سر
دارکوبه گفت: منم منم٬ همسایتون روی چنار۱!
خواستم که دعوت بکنم٬ شما رو به صرف نهار!!
سوسک ها که این رو شنیدن
هر سه تا با هم خندیدن!!
گفتن با ما شوخی داری؟! معلومه خیلی بیکاری!
دارکوبه هم لجش گرفت٬ تق و تق و تق در رو کوبید
این دفعه سفت و سخت تر!
گفت که: آهای همسایه ها
ممکنه زحمت بکشین
تشریف بیارید دم در!
سوسک ها دوباره خندیدن
رفتن سه تایی پشت در٬ از لای در سر کشیدن
تا ببینن اونجا کیه
اما کسی رو ندیدن!
با سومین صدای در
هر سه تا از جا پریدن
با ترس و لرز و اضطراب
گفتن: به ما بده جواب
کی هستی تو در می زنی؟
دوستی یا این که دشمنی؟
جواب شنیدن که: منم!
اون دارکوب نوک حنایی٬ همون که کاکل قرمزه
کمین می شینه پشت در
تا بخوره نهاری از
سوسک های چاق و خوشمزه!!
سوسک ها که این رو شنیدن
هر سه تا با هم دویدن
سنگر گرفتن زیر میز
گفتن که هیچ کس خونه نیست!!!!