رادینرادین، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

@@ fun kids club @@

فرشته ها

1390/11/4 12:13
807 بازدید
اشتراک گذاری
 

فرشته ها

 
 

من و دايي عباس به خيابان رفته بوديم كه من، يك مغازه پرنده فروشي ديدم.

به دايي گفتم: «براي من دو تا پرنده كوچك مي خريد »

...

 

 

 

دايي پرسيد: « مي خواهي با آن چه كني ؟»

 

گفتم: « مي خواهم آن ها را در يك قفس كوچك و قشنگ نگه دارم.»

دايي گفت:« در خانه حضرت علي (ع) مرغابي هايي بودند كه آن ها را كسي به امام حسين (ع) هديه داده بود. يك روز حضرت علي به دخترشان گفتند: اين ها زبان ندارندكه وقتي گرسنه يا تشنه مي شوند بتوانند چيزي بگويند يا از تو چيزي بخواهند. آن ها را رها كن تا از آن چه خدا روي زمين آفريده، بخورند و آزاد باشند.»

به پرنده هاي بيچاره نگاه كردم.

به دايي گفتم:« دو تا پرنده برايم مي خريد؟»

دايي گفت: قفس هم مي خواهي ؟»

گفتم:« نه ! مي خواهم آن ها را آزاد كنم.»

دايي گفت:« در روز تولد حضرت علي (ع) تو با آزاد كردن پرنده ها، قشنگترين هديه را به ايشان مي دهي.»
من و دايي دو تا پرنده خريديم و آن ها را آزاد كرديم. پرنده ها پر زدند و به آسمان رفتند، دور دور، جايي نزديك فرشته ها

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به @@ fun kids club @@ می باشد