رادینرادین، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

@@ fun kids club @@

داستان کوتاه دیوار

1392/2/10 14:39
995 بازدید
اشتراک گذاری

 

                                              orm story 44 Optimized1 150x150 داستان کوتاه دیوار

داستان کوتاه دیوار

مادر خسته از خريد برگشت و به زحمت زنبيل سنگين را داخل خانه آورد.

پسر بزرگش که منتظر بود،جلو دويد و گفت مامان،مامان! وقتي من در حياط بازي مي‏کردم و بابا داشت با تلفن صحبت مي‏کرد،تامي با ماژيک روي ديوار اتاقي که شما تازه رنگش کرده ايد،نقاشي کرد!

مادر عصباني به اتاق تامي کوچولو رفت.

تامي از ترس زير تخت قايم شده بود، مادر فرياد زد: تو پسر خيلي بدي هستي و تمام ماژيک‏هايش را در سطل آشغال ريخت.تامي از غصه گريه کرد. ده دقيقه بعد وقتي مادر وارد اتاق پذيرائي شد،قلبش گرفت.

تامي روي ديوار با ماژيک قرمز يک قلب بزرگ کشيده بود و داخلش نوشته بود:

 مادر دوست دارم!

مادر در حاليکه اشک مي‏ريخت به آشپزخانه برگشت و يک قاب خالي آورد و آن را دور قلب آويزان کرد.  تابلوي قرمز هنوز هم در اتاق پذيرائي بر ديوار است

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به @@ fun kids club @@ می باشد